محل تبلیغات شما

پورتال آموزشی افغانستان | Afghanistan Educational Portal



از آنجائیکه مقلدین دارای فتاوای پلاستیکی و خنده دار هستند لذا برای پنهان کردن فتاوای پلاستیکی خود به اهل الحدیث نسبت های ناروایی دادند.

 

حال اگر به این فتاوا نگاه کنید متوجه خواهید شد که صوفیان چه فتاوای پلاستیکی دارند.

 

 

1-نماز با نجاست به اندازه یک درهم جایز است(هدایه 1/42)

 

2-حمل سگ در نماز جایز است(فتاوای شامی 1/802)

 

3-خاتمه نماز با خارج کردن باد یا صدا فرض هست(هدایه ؛ قدوری فقه المیسر و.)

 

4-پاک کردن نجاست با زبان جایز است (فتاوای قاضی خان 1/11)

 

5-جماع کردن با حیوان اگر منی خارج نشود؛ غسل ندارد (فتاوای شامی1/661)

 

6-آله تناسلی صوفیان اگر در دبر خودشان فرو رود و اگر انزال نشود غسل واجب نیست(در المختار 1/261)

 

7-جماع با میت (مرده) و دختر نابالغ اگر منی خارج نشود غسل واجب نیست(در مختار 1/661)

 

8-جماع با مرده و حیوان کفاره ندارد فرقی نمیکند منی خارج شود یا نه(هدایه1/912 و قاضی خان 1/89)

 

9-اگر مردی با مرد دیگری در حالت روزه لواط کند و منی خارج نشود قضای و غسل و کفاره ندارد.(قاضی خان 1/99)

 

10-لمس کردن و بوسیدن فرج حیوان و منی خارج شدن در این حالت روزه باطل نمی شود(در مختار 2/993)

 

11-شهر مدینه حرم محسوب نمی شود.(در مختار 2/626)

 

 

12-اگر زنی را اجاره کند تا کند نزد صوفیان حد ندارد.(قاضی خان 4/821)

 

 

13-اگر کسی قصدا محرم ذات رحم را نکاح کند (مانند دختر ؛ خواهر ؛مادر ؛ عمه ؛ خاله ) و با آنها بخوابد ؛ نزد صوفیان هیج حدی ندارد(قاضی خان 4/812)

 

 

14- اگر عمل کسی عمل قوم لوط را انجام دهد یا با زن خود در دبر جماع کند حد ندارد (هدایه 2/516)

 

15-با حیوان جماع کردن به منزله نیست و هیچ حدی ندارد.(هدایه 2/517)

 

 

16-استمناء با دست زن و خادم خود جایز است (فتاوای شامی 2/399)

 

 

17- ذبح سگ و الاغ  و فروش گوشت آنها بر روایت صحیح جایز هست(فتاوای عالمگیری 3/115)

 

 

-نوشتن آیات قرآن با خون و ادرار جایز هست (قاضی خان 2/780)

 

 

19-یکی از شرایط امام جماعت نماز خوشگل بودن همسرش هست(درمختار 1/378)

 

20-اگر در شیر و عسل و روغن نجاست باشد با سه بار جوشاندن پاک می گردد.(در مختار 1/334


نقدی بر فرقه دیوبندی حنفی وبیان افکار وعقائدشان

تقلید مذهب مقلدین جامد پل تحیر لادینی است.

 یکی از جارحین هم عصر جناب مفتی زکریا دهوار سراوانی و مولوی نظر محمد زعیمی جالقی و مولوی عبدالسلام شولیبر زاهدانی و علی بجارزهی معاون شیخ الحدیث گشت محمدامین صفدر پاكستانی و علی رسولی خراسانی و عبدالرحیم لاجپوری و محمد نور و دكتر عبدالله عبدالعزیز حمارسوار و نائب ابن سبا و سرفراز خان صفدر نائب جابر جعفی كذاب و دكتر محمد سعید رمضان بوطی و حكیم اختر و عبدالعزیز نعمانی و محمدعلی جماهی دارای گواهینامه پایه یك ناقه و حمار محلی و خیول خاشی فارغ شده حوزه علمی ترشاب و مولوی ناصر كرد خطیب مسجد جامع مولوی یارمحمد ریگی و نائب ابن الملجم جزاهم الله ما یستحقون که بر علیه مسلمین متبعین قرآن و حدیث الصحیح خاتم الانبیاء در خط جمهور علماء امت از صحابه و تابعین الی یوم الدین: حمله و دروغ پردازی و جرح بلادلیل نموده اند الان بنده بطور گذرا: عقیده و مذهبشان را از کتب سطح بالا معتبر و معتمد بدون تردید الی یوم الوعید و بدون کم زیاد نقل می کنم تا خواننده ثالث منصف قضاوت فرمایند.

 

1ـ در قرآن بودن بسم الله الرحمن الرحیم شک و شبهه است نورالانوار ص 7 و لم یکفر جاحدها لشبهه فیها تنویر الابصار و در المختار منزل من الله تعالی فی زعم شولیبر. مطلب فی بیان المتواتر و الشاذ مطلب قرأه البسمله ص 330 ج 1 طبع احیاء التراث العربی بیروت لبنان از فتاوی شامی

 

2 و من زعم ان المعوذتین لیستا من القرآن لا ی کافراً فتاوی نوازل ص 19 و فتاوی قاضی خان 574 ج 3 باب مای کفراً و مالا ی کفراً

 

3ـ الم ترکیف فعل ربک (1) یابد و ح یا جبرئیل (2) یا اصحاب الفیل (3) یا خان یا تنکفیل (4) الم یجعل کیدهم فی تضلیل (5) یا خالق یا میکائیل (6) و ارسل علیهم طیرا ابابیل (7) یا شهدا نیل یا همرائیل (8) ترمیهم بحجاره (9) یا رحمن یا امواکیل (10) من سجیل (11) فجعلهم کعصف ماکول (12)

 

با عضم یا لرمائیل (13) موارد الشوارد محمد عصر نقشبندی سربازی ص 234. اهل سنت تحریف و انکار قرآن را کفر میدانند.

 

(4) اگر مادر، دختر، خواهر و عمه و خاله خود را نکاح و نمود حد شرعی واجب نمیشود البته مهریه و تعزیز واجب است فتح القدیر و هدایه و قدوری و کنزالدقائق، بحرالرائق. فتاوای قاضی خان. نهرالفائق، فتاوی عالم گیری ص 149 ج 2 و الاسبیجابی.

 

رد المحتار، در المختار، تنویرالابصار، و غیرها کتاب الحدود باب الوط الذی یوجب الحد و الذی لایوجبه

 

غیر مقلدین این نکاح را کفر و عامل آن را کافر مرتد و حکم آن را قتل می دانند نگاه کنید در سنن اربعه ترمذی شریف و ابوداود و ابن ماجه و نسائی به روایت براء بن عازب

 

(7) پادشاه در تمام کارهای فحشاء از حدود شرعی معاف است الاالقصاص ـ الهدایه کتاب الحدود ص 52 ج 2 و فتح القدیر ص 50 ج 5 و فتاوی شامی و فتاوی قاضی خان 478 ج 3 ص 73 ج 3 زیرا به مولویها خیرات زیاد میدهند.

 

(8) نابینا اگر بر بستری خود با زنی جماع نمود بگمان اینکه منکوحه او است حد بر او لازم است فتاوی قاضی خان ص 47 ج 2 کتاب الحدود فتح القدیر، الهدایه، کتاب الحدود زیرا به آخندها چانده نداده

 

(9) شراب مسکر گندم، جو، ذرت، عسل حلال است و حد ندارد، هدایه ص 494 ج4 کتاب الاشربه جامعه الصغیر و تافع الکبیر ص 398 زیرا قیمت آب جواز شراب انگور، خرما ارزان تر اس.

 

(10) تجارت گوشت سگ، الاغ، و تمام درندها وحشی بشرط ذبح کردن جائز است در روایت صحیحه از امام: المحیط عالم گیری الفصل الخامس فی بیع المحرم الصید و فی بیع المحرمات ص 115 ج 3 و فتاوی اهل سمرقند و اختیار الصدر الشهید و الذخیره زیرا گوشت گوسفند گران است مردم توانائی آن را ندارند

 

(11) اگر زنی را برای کردن اجاره نمود حد ندارد فتاوی قاضی خان و عالم گیری ص 149 ج 2 تاپول دارا درتنگی و فریشانی سردرگم نباشند و به آخند برسند و به مدارس مقلدین چانده بدهند

 

(12) مال و ناموس مظلوم برای مدعی ظالم باد و شاهد دورغین  و حکم قاضی در ظاهر و باطن حلال است، جامع الصغیر باب القضاء ص 327، عالم گیری باب فیما وقع القضاء بشهاده اور ص 351 ج 3 و باب الرابع فی بیان المحرمات القسم التاسع المحرمات بالطلقات و الهدایه ص 313 ج 2 فصل فی بیان المحرمات اگر چنین نباشد پس سردارها و حاکم و کدخدا از کجا بخورند زنده باد دیوبند پایبند باد مفتی زکریا دهواری و نظرمحمد جالقی و مفتی قاسم بنی کمال و عبدالحلیم قاضی و احمد علی سهارنپوری محشی بخاری صفحه 1064 جلد دو و مولوی عبدالسلام شولیبر زاهدانی

 

(13) کافر ذمی مسلمانی را قتل کرد یا پیامبر (ص) را توهین نمود یا بازن مسلمان بدکاری کرد عهد او نمی شکند ـ هدایه کتاب السیر باب الجزیه زیرا مالیات میدهد ص 598 ج 2 با این مذهب، آیه دوازده و شست یک سوره توبه و آیه 57 سوره الاحزاب را انکار میکنند. الا اشهدوا ان دمها هدر ابوداود حدیث 4361 باب الجکم فیمن سب رسول الله(ص) ص 650

 

(14) توهین قرآن را جائز میدانند، تجنیس، فتاوی شامی مطلب فی التداوی بالمحرم ص 14 ج 1 عالم گیری فتاوی قاضی خان مفتی ابوبکر اسکاف متوفی 333 هجری کتاب الحظر و الاباحه برهامش عامل گیری ص 404 ج 3 و ص 356 ج 5 باب الثامن عشر فی التدوای و المعالجات: با تائید مفتی قاسم و عبدالحلیم قاضی دارالافتاء حوزه مکی زاهدان تاریخ 24/11/1323 ق شماره 3363

 

(15) شرط افضلیت امام جماعت زن خوشگل و ذکر کوچک است تنویر الابصار و در المختار ص 375 ج 1 باب الامامه و طحطاوی شرح مراقیح الفلاح ص 60 باب الامامه زیرا این علامت سید است

 

(16) سوت زدن سگ و گربه و راندن خر و حمل سگ نماز را فاسد نمیکند تنویر الابصار، درالمختار و رد المحتار ص 412 باب مایفسد الصلاه و مایکره فیها و باب شروط الصلوه ص 269 ج 1

 

اما حمل قرآن و خواندن ازان نماز را فاسد میکند، تنویر الابصار، درالمختار، ردالمحتار ص 419 ج 1 باب ما یفسد الصلاه و مایکره

 

(17) بدکاری با حیوان و زن مرده ودختر صغیره و ان غابت الحشفه و تصیر و مفضاه وضوء را نمیشکند و همچنین روزه و احرامش صحیح و فاسد نمیشود. عالم گیری و فتاوی قاضی خان و مناسک قاری محمد طیب دیوبندی تنویر الابصار، درالمختار و ردالمحتار مطلب فی رطوبه الفرج ص 112 ج 1 باب الغسل اینست قطره از دریاء مذهب مقلدین  کل احناف هندوستان، پاکستان، افغانستان و ترکیه و بلوچستان ایران

 

 

ب


در نظر داریم که وبلاگ هذا را به وب سایت معیاری توام با مطالب کانکوری جدید مبدل نماییم، بنا از همه مخاطبین ما صمیمانه تقاضا بعمل می آوریم که از نظر شان ما را مستفید نمایند تا یک پورتال جامع و مفید تهیه گردد.
برای ابراز نظر به فیسبوک: معاویه عدالتیار پیام بگذارید وبا به ایمیل آدرس Muawia.adalatyar@gmail.com ایمیل نمایید.

با احترام

اوقاتی که ادای نماز در آنها نهی شده است:

از عقبه بن عامر(رض) روایت است : (ثلاث ساعات کان رسول الله ینهانا أن نصلی فیهن أو أن نقبر فیهن موتانا : حین تطلع الشمس بازغة حتی ترتفع، و حین یقوم قائم الظهیرة حتی تمیل الشمس، و حین تضیف الشمس للغروب حتی تغرب)[1] سه وقت است که پیامبر(صلی الله علیه و اله وسلم) ما را در نماز خواندن یا دفن کردن مرده‌هایمان در آن اوقات نهی کرده است، وقتی که تازه خورشید طلوع می‌کند تا آن که بلند شود، و وقتی که خورشید در وسط آسمان قرار می‌گیرد تا وقتی که مایل شود، و زمانی که خورشید در آستانه غروب باشد تا وقتی که غروب کند».

پیامبر(ص) علت نهی از نماز در این اوقات را در خطاب به عمروبن عبسه بیان کرده و فرموده است : (صل صلاة الصبح، ثم أقصر عن الصلاة حتی تطلع الشمس حتی ترتفع، فإنها تطلع حین تطلع بین قرنی شیطان، و حینئذ یسجدلها الکفار، ثم صل فإن الصلاة مشهودة محضورة، حتی یستقل الظل بالرمح، ثم أقصر عن الصلاة، فإنه حینئذ تسجر جهنم، فإذا أقبل الفی فصل فإن الصلاة مشهودة محضورة حتی تصلی العصر، ثم أقصر عن الصلاة حتی تغرب الشمس، فإنها تغرب بین قرنی شیطان و حینئذ یسجد لها الکفار)[2] نماز صبح را بخوان سپس تا وقتی که خورشید طلوع می‌کند و بالا می‌آید نماز نخوان، چون خورشید بین دو شاخ شیطان طلوع می‌کند و کفار برای آن سجده می‌برند؛ سپس نماز (ضحی) بخوان چون ملائکه شاهد و حاضر بر نماز هستند تا اینکه سایه نیزه به کمترین مقدار خود می‌رسد؛ آنوقت از خواندن نماز خودداری کن؛ چون در این وقت آتش جهنم شعله‌ورمی‌شود. سپس وقتی که سایه مایل شد نماز بخوان چون ملائکه شاهد و حاضر بر نماز هستند. تا آنکه نماز عصر را می‌خوانی، و بعد از آن، از نماز خواندن خودداری کن تا وقتی که خورشید غروب کند؛ چون خورشید بین دو شاخ شیطان غروب می‌کند و در این زمان کفار برای آن سجده می‌برند».

 

نهی از خواندن نماز در اوقات ذکر شده شامل زمان و مکان زیر نمی‌شود :

در روز جمعه، زمان استواء (هنگامی که خورشید در وسط آسمان قرار می‌گیرد):

چون پیامبر(ص) می‌فرماید : (لایغتسل رجل یوم الجمعة فیتطهر ما استطاع من طهر، ویدهن من دهن، أو یمس من طیب بیته، ثم یخر فلایفرق بین اثنین، ثم یصلی ماکتب له، ثم ینصت إذا تکلم الإمم، إلا غفرله، ما بینه و بین الجمعة الأخری)[3] هر کسی که روز جمعه غسل کند و تا می‌تواند خودش را پاک کند و سرش را با روغن چرب نماید یا از بوی خوش خانه‌اش، خودش را خوشبو کند، سپس برای نماز جمعه خارج شود و بین دو نفر جدایی نیاندازد (در مسجد از روی شانه‌ها وسر آنها عبور نکند) و آنچه را که برایش مقدر شده نماز بخواند و وقتی که امام شروع به خواندن خطبه کرد، سکوت کند، تمام گناهان (صغیره) او از این جمعه تا جمعه دیگر بخشیده می‌شوند».

در اینجا پیامبر(ص) نمازگزار را به خواندن آنچه برایش مقدر شده تشویق نموده و تا وقت خروج امام او را از نماز خواندن منع کرده است، و  به همین علت جماعتی از سلف از جمله عمر بن خطاب(رض)  و امام احمد نیز به تبعیت از او گفته‌اند: خروج امام (برای خواندن خطبه) مانع نماز است، و خطبه امام مانع صحبت کردن است، پس، خروج امام را مانع خواندن نماز دانسته‌اند نه قرار گرفتن خورشید در وسط آسمان را (استواء).

مکان : مکه مکرمه خداوند بر شرافت و بزرگی آن بیفزاید که نماز خواندن در آن درهیچ یک از اوقات مذکور مکروه نیست، چون پیامبر(ص) می‌فرماید : (یا بنی عبدمناف، لا تمنعوا أحدا طاف بهذا البیت و صلی أیة ساعة من لیل أو نهار)[4] ای بنی عبد مناف کسی را که در هیچ لحظه‌ای از شبانه‌روز از طواف این خانه و نماز در آن منع نکنید».

و نمازی که خواندن آن در این اوقات نهی شده است، نماز نفلی است که سببی نداشته باشد. بنابراین در این اوقات قضای نمازهای فوت شده‌ی فرض و سنت جایز است؛ چون پیامبر(ص) می‌فرماید : (من نسی صلاة فلیصل إذا ذکرها، لاکفارة لها إلا ذلک)[5]. هر کس نمازی را فراموش کرد، همین که یادش آمد باید آنرا بخواند، و کفاره‌ای جز این ندارد». نماز بعد از وضو نیز درهر وقتی که باشد جایز است؛ به دلیل حدیث ابوهریره که پیامبرr هنگام نماز صبح به بلال فرمود : (یا بلال أخبرنی بأرجی عمل عملته فی الإسلام فإنی سمعت دف نعلیک فی الجنة، قال : ما عملت عملا أرجی عندی، أنی لم أتطهر طهورا فی ساعته من لیل أو نهار إلا صلیت بذلک الطهور ما کتب لی أن أصلی)[6] ای بلال به من بگو امیدوارکننده‌ترین عملی که در اسلام انجام داده‌ای کدام است، زیرا من صدای کفشهایت را پیشاپیش خودم در بهشت شنیدم، بلال گفت : امیدوارکننده‌ترین کاری که من انجام داده‌ام این بوده است که وضوئی در هیچ لحظه‌ای از شبانه‌روز نگرفتم مگر اینکه بعد از ان هر آنچه برایم مقدر شده بود، نماز خواندم».

 

در این اوقات دو رکعت تحیه المسجد هم جایز است؛ چرا که پیامبر(ص) فرموده است: (إذا دخل أحدکم المسجد فلایجلس حتی یصلی رکعتین)[7] هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد، تا دو رکعت نماز نخوانده ننشیند».

 

نهی از خواندن نفل بعد از طلوع فجر، قبل از نماز صبح:

یسار مولای ابن عمر گوید : (رآنی ابن عمر و أنا أصلی بعد طلوع الفجر فقال یا یسار، إن رسول اللهr خرج علینا و نحن نصلی هذه الصلاة، فقال : لیبلغ شاهدکم غائبکم، لاتصلوا بعد الفجر الا سجدتین)[8] ابن عمر مرا دید که بعد از طلوع فجر نماز می‌خواندم، گفت : ای یسار، پیامبر(ص) روزی بر ما وارد شد در حالی که در این وقت نماز نفل می‌خواندیم، فرمود : حاضرین در اینجا، به غایبین برسانند که بعد از طلوع فجر بجز دو رکعت، دیگر نمازی نیست (البته مراد نخواندن نفل است)».

 

نهی از خواندن سنت هنگام اقامة فرض:

از ابوهریره روایت است که پیامبر(ص) فرمود : (إذا أقیمت الصلاة فلاصلاة إلا المکتوبة)[9] هرگاه نماز(فرض) اقامه شد خواندن هیچ نمازی جز همان فرض جایز نیست».

 

[1]) صحیح : [ص. جه 1233]، م (831/568/1)، د(3176/481/8)، ت (1035/247/2)، نس (275/1)، جه (1519/486/1).

[2]) صحیح : [المشکا 1042]، م (832/570/1).

[3]) صحیح : [الترغیب 689]، خ (883/370/2).

[4]) صحیح : [ص. جه 1036]، جه (1254/398/1)، ت (869/178/2)، نس (223/5).

[5]) متفق علیه : خ (597/70/2)، م (684/477/1)، د (438/113/2)، ابوداود این حدیث را بدون جمله لاکفاره لها الا ذلک» روایت کرده است، نس (293/1)، ت (7/114/1)، جه (696/227/1).

[6]) تخریج در ص (40).

[7]) متفق علیه : خ (1163/48/3)، م (714/495/1)، د (463/133/2)، ت (315/198/1)، جه (1013/324/1)، نس (53/2).

[8]) صحیح : [ص. ج 5353]، د (1264/158/4)، ترمذی این حدیث را بصورت مختصر و با عبارت : لاصلاة بعد الفجر إلا سجدتین» ذکر کرده است. (417/262/1).

[9]) صحیح : [ص. جه 945]، م (710/493/1)، ت (419/264/1)، د (1252/142/4)، نس (116/2)، جه (1151/364/1).


اگر کسی موحد باشد ودر اثر بیماری سرطان بمیرد شهید است ودر روز جمعه کسی فوت کند بر او عذاب قبر نیست ایا این گفته صحیح میباشد؟

الحمدلله،

در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمودند: الشَّهَادَةُ سَبْعٌ سِوَی الْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ : الْمَطْعُونُ شَهِیدٌ ، وَالْغَرِقُ شَهِیدٌ ، وَصَاحِبُ ذَاتِ الْجَنْبِ شَهِیدٌ ، ‏وَالْمَبْطُونُ شَهِیدٌ ، وَصَاحِبُ الْحَرِیقِ شَهِیدٌ ، وَالَّذِی یَمُوتُ تَحْتَ الْهَدْمِ شَهِیدٌ ، وَالْمَرْأَةُ تَمُوتُ بِجُمْعٍ شَهِیدٌ». أبوداود (3111) و نسائی (46) و صححه الألبانی فی صحیح أبی داود .

یعنی: به غیر از مجاهدی که در راه خدا کشته می‌شود، شهداء هفت دسته‌اند: کسی که به مرض طاعون می‌میرد، کسی که غرق می‌شود، کسی که به سینه پهلو می‌میرد، کسی که به درد شکم می‌میرد، کسی که به خاطر سوختن می‌میرد و کسی که در زیر آوار و ویرانی می‌میرد و زنی که در هنگام زایمان نوزادش می‌میرد.

و این از فضل خداوند متعال است که علاوه بر مجاهد راه خدا، این هفت کس را نیز بعنوان شهید حساب کرده است، والحمدلله

البته بعضی از علماء ، مرض را نیز داخل در این هفت نوع کرده اند، یعنی بر این مبنا هرکس در اثر بیماری – مانند سرطان – بمیرد او نیز شهید است، اما این سخن درست نیست، زیرا دلیلی که این علماء ارائه می دهند یک حدیث ضعیف و مجعول است و آن حدیث زیر است:

پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده باشند: مَنْ مَاتَ مَرِیضًا مَاتَ شَهِیدًا وَوُقِیَ فِتْنَةَ الْقَبْرِ وَغُدِیَ وَرِیحَ عَلَیْهِ بِرِزْقِهِ مِنْ الْجَنَّةِ» ابن ماجه (1615).

یعنی: هرکس بر اثر بیماری بمیرد شهید است، و از فتنه قبر در امان خواهد ماند، و

امام ابن جوزی و علامه البانی این حدیث را جعلی و ساختگی می دانند؛ "السلسلة الضعیفة" (4661).

اما بعضی دیگر از اهل علم با توجه به حدیث صحیح فوق که شهداء را هفت دسته معرفی کرده، آنجا که می فرماید: وَالْمَبْطُونُ شَهِیدٌ : کسی که به درد شکم می‌میرد» گفتند: اگر سرطان مربوط به داخل شکم باشد، او در حکم شهید است. و گفتند: "مبطون: درد شکم" عام است و شامل هر کسی که بخاطر دردی از ناحیه شکم بمیرد، می شود، و درد شکم خاص به یک درد معین (مثلا اسهال) نیست.

امام نووی رحمه الله در "شرح صحیح مسلم" گفته: مبطون یعنی صاحب درد شکم، که همان اسهال است. اما قاضی عیاض گفته: گفته شده: مبطون کسی است که دچار استفراغ و نفخ شکم است، و گفته شده: کسی که شکمش بیمار است، و گفته شده: کسی است که بخاطر دردی در شکمش بمیرد حال هر دردی که باشد».

پس اگر رأی این گروه از علماء صحیح باشد، باز آن سرطانی بعنوان شهید محسوب می شود که داخل در شکم باشد، تا بتوان آنرا داخل در معنای "مبطون" دانست.

از علامه عبد المحسن عباد سوال شد:

آیا کسی که بر اثر سرطان می میرد داخل در معنای "مبطون" می شود؟

پاسخ داد: خیر، زیرا سرطان همیشه در شکم رخ نمی دهد، گاهی در غیر شکم روی می دهد».

" شرح سنن أبی داود " (نوار 230).

پس مثلا کسی که بر اثر سرطان حنجره می میرد، او داخل در معنای "مبطون" نیست و جزو شهید محسوب نمی شود.

نکته: اگر کسی بر اثر استعمال حرام مانند مخدرات و مشروبات و دخانیات به سرطان (داخل شکم) مبتلا گردد و بر اثر آن بمیرد، حکم بر شهید بودن وی داده نمی شود، زیرا وی بر اثر حرام مرده است، مگر آنکه توبه کرده و استعمال آن مخدرات و مشروبات را ترک گفته باشد ولی بعدها بر اثر ضایعات آن دچار سرطان گردد

خلاصه اینکه: کسی که بر اثر سرطان بمیرد را نمی توان شهید گفت، مگر آنکه موضع سرطان وی داخل شکم باشد، و البته نص صریحی در این باره نیز وارد نشده، اما بعضی از علماء اجتهاد کردند که سرطان داخل شکم می تواند داخل در معنای "مبطون : شکم درد" شود، و امید است که الله متعال چنین کسانی را شهید حساب کند.

در ضمن اگر بالفرض کسی بر اثر بیماری بمیرد و شهید نامیده شود، حکم شهید فی سبیل الله و مقام وی را ندارد، این افراد هم غسل داده می شوند و هم بر آنها نماز خوانده می شود (بر خلاف شهید در میدان جهاد) و فقط در برخی احکام اخروی با شهیدان در میدان جهاد تشابه دارند.

به فتوای (6214) مراجعه کنید.

اما فوت کردن در شب و روز جمعه و برداشتن عذاب قبر از وی، در این مورد یک حدیث وارد شده است که بعضی از محدثین آنرا ضعیف می دانند، که می توانید به فتوای (5598) مراجعه کنید.


باب (۷): استفاده از دست‌ بند و مُهره [یا هرگونه آویز] و امثال آن برای [حصول شفا و] رفع بلا یا دفع آن، از امور شرک‌آمیز است

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِیَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِیَ ٱللَّهُۖ عَلَیۡهِ یَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ٣٨[امر: ۳۸]. و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است، به‌طور قطع خواهند گفت: "الله". بگو آیا درباره‌ی معبودانی که جز الله می‌پرستید، هیچ اندیشیده‌اید که اگر الله زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند زیان و آسیب او را از من دور کنند یا اگر رحمت و بخشایشی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند رحمتش را از من باز دارند؟ بگو: الله، برایم کافی‌ است و توکل‌کنندگان تنها بر او توکل می‌کنند».

عن عمران بن حصین س أنّ النَّبی ص رأى رجلاً فی یده حَلْقَةٌ مِنْ صُفْرٍ فَقَال:َمَا هَذِهِ؟» قَالَ: مِنَ الْوَاهِنَةِ، فقَالَ: انزعها فإنَّهَا لا تَزِیدُكَ إِلا وَهْنًا فَإِنَّكَ لَوْ مُتَّ وَهِیَ عَلَیْكَ مَا أَفْلَحْتَ أَبَدًا». [روایت احمد با سندی که اشکالی در آن نیست.] [۳۸]

ترجمه: عمران بن حصین س می‌گوید: رسول‌اللهص انگشتری در دست مردی دید. پرسید: این- برای- چیست؟» آن مرد پاسخ داد: این حلقه را به‌قصد جلوگیری از ضعف جسمی، به دست کرده‌ام. رسول‌اللهص فرمود: آن را درآور؛ زیرا فقط بر ضعف تو می‌افزاید؛ اگر در حالی بمیری که این را پوشیده‌ای، هرگز رستگار نخواهی شد».

امام احمد/ روایت دیگری آورده است که عقبه بن عامر س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: مَنْ تَعَلَّقَ تَمِیمَةً فَلا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ وَمَنْ تَعَلَّقَ وَدَعَةً فَلا وَدَعَ اللَّهُ لَهُ». [۳۹]

ترجمه: رسول‌اللهص فرمود: کسی که "تمیمه" [۴۰] به گردن بیاویزد، الله متعال خواسته‌اش را نافرجام گرداند و آن‌که "ودعه" [۴۱] به خود بیاویزد، الله متعال آرامش را از او بگیرد».

و در روایت دیگری آمده است: من تعلَّق تمَیمة فَقد أشرَك». [۴۲]

ترجمه: هرکه مُهره‌ای- برای شفا یا جلوگیری از زخم چشم- بیاویزد، شرک ورزیده است».

ابن ابی‌حاتم/ روایت کرده است که حذیفه- بن یمان- س مردی را دید که برای دفع تب و بیماری، "نخی" [۴۳] در دستش بسته بود؛ حذیفه س آن را پاره کرد و این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَمَا یُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦ [یوسف: ۱۰۶]. و بیشترشان به الله ایمان نمی‌آورند و فقط مشرکند».

[۳۸] مسند امام احمد (۴/۴۴۵)؛ سنن ابن ماجه، ش:۳۵۳۱؛ ابن‌حبان در الموارد، ش: ۱۴۱۱؛ و حاكم در المستدرک (۴/۲۱۶) ، این حدیث را صحیح دانسته‌اند و ذهبی نیز تأییدش کرده است.[۳۹] مسند احمد (۴/۱۵۴)؛ روایت ابویعلی؛ حاکم این حدیث را روایت نموده و آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز تأییدش کرده است.[۴۰] منذری گوید: تمیمه، مهره‌ها یا گردن‌بندهایی بود که به خود می‌آویختند و اعتقاد داشتند که دفع بلا می‌کند![۴۱] وَدَعه، مُهره‌های سفید و صدف‌مانندی که برای جلوگیری از چشم زخم به خود می‌آویختند. تمیمه و ودعه، شامل تمام مُهره‌ها و چیزهایی از قبیل: دست‌بندها، بازوبندها- مانند تیربند-، استخوان، نوشته‌ها و دیگر آویزهایی می‌شود که برای حصول شِفا یا دفع بلا یا با چنین اعتقاداتی به خود یا فرزندانشان می‌بندند و جزو اعمال شرک‌آمیز است.[۴۲] ر.ک: صحیح الجامع الصغیر وزیادته، از آلبانی/، ش: ۶۳۹۴ با لفظ: مَن عَلَّقَ.».[۴۳] مانندِ بازوبندها و تعویذهایی که امروزه برخی از مردمِ خرافاتی، برای حصول شفا یا دفع بلا و زخم چشم به دست یا بازوی خود می‌بندند.


باب (۶): تفسیر توحید و مفهوم لا إله إلا الله


الله متعال  می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ یَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِیلَةَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَیَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا ٥٧ [الإسراء: ۵۷]. کسانی که (مشرکان) آنها را می‌خوانند، خود جویای وسیله‌ای برای تقرب و نزدیکی به پروردگارشان هستند- تا کدامینشان نزدیک‌تر باشد- و به رحمتش امیدوارند و از عذابش می‌ترسند. به‌راستی که عذاب پروردگارت درخورِ پرهیز است».

و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی [اخرف: ۲۶-۲۷]. و زمانی (را یادآوری کن) که ابراهیم به پدر و قومش گفت: همانا من از آنچه می‌پرستید، بیزارم؛ جز ذاتی که مرا آفریده است».

همچنین می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ [التوبة: ۳۱]. آنان، دانشمندان و راهبانشان را به جای الله، به خدایی گرفتند».

و نیز می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ[البقرة: ۱۵۶]. برخی از مردم معبودانی غیر از الله برمی‌گزینند که آنها را همانند الله دوست می‌دارند؛ اما مؤمنان، الله را بیشتر دوست دارند».

رسول‌الله(ص) فرموده است: مَنْ قَالَ لا إله إلا الله وَكَفَرَ بِمَا یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ». [روایت مسلم] [۳۴]

ترجمه: هرکس لاإله‌الاالله بگوید و به آنچه غیر از او پرستش می‌شود، کفر ورزد، جان و مالش مورد احترام و محفوظ می‌باشد و رسیدگی به اعمالش با الله متعال است».

[۳۴] صحیح مسلم، ش:۲۳


باب (۵): دعوت به شهادت لا إله إلا الله

الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِینَ ١٠٨ [یوسف: ۱۰۸]. بگو: این راه من است که همراهِ پیروانم، با بصیرت و آگاهی به‌سوی الله فرا می‌خوانم؛ و الله، پاک و منزه است. و من جزو مشرکان نیستم».

عن ابن عباس ب؛ أنَّ رسول الله ص لمّا بَعثَ مُعَاذاً إلى الیمن قال له:إِنَّكَ تَأْتِی قَوْمًا من أَهْلِ الكِتَابِ، فلیكن أول ما تدْعُوهُمْ إِلَیه: شْهاَدةُ أَنْ لا إله إلا الله (وفی روایة:إلى أن یوحّدوا الله) فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوك لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِی كُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوك لِذَلِكَ فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ صَدَقَةً تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِیَائِهِمْ فَتُرَدُّ على فُقَرَائِهِمْ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوك لِذَلِك،َ فَإِیَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ».[بخاری و مسلم] [۱۹]

ترجمه: ابن‌عباس  می‌گوید: رسول‌الله ص هنگامی که معاذ (رض) را (برای دعوت، به یمن) فرستاد، به او فرمود: تو نزد کسانی می‌روی که اهل کتابند؛ آنان را به گفتن لاإله‌إلاالله- و در روایتی دیگر: به اقرار به وحدانیت الله- دعوت کن و چون لاإله‌إلاالله را گفتند، به آنها خبر بده که الله در شبانه‌روز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده می‌شود. اگر این فرمان را پذیرفتند، از گرفتن اموال قیمتیِ آن‌ها (به عنوان زکات) بپرهیز و از دعای مظلوم بترس؛ زیرا هیچ حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد».

وعن سهل بن سعد رض أنّ رسول الله ص قال: یَوْمَ خَیْبَرَ:لأعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلا یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُه، یفْتَحُ الله عَلَی یَدَیْهِ»، فَبَاتَ النَّاسُ یدوكون لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَاها، فلما أصبحوا غدوا على رسول الله ص كُلُّهُمْ یَرْجُوا أن یعطاها فَقَال:َأَیْنَ عَلِی ابن ابی طالب؟» فَقِیلَ هو یَشْتَكِی عَیْنَیْهِ، فأرسلوا إلیه فأُتی به، فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ وَدَعَا لَهُ، فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ یَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرّایة فَقَال:َانْفُذْ عَلَی رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَی الإِسْلامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ. من حق الله تعالى فیه، فَوَاللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِكَ رَجُلا واحداً خیر لك من حُمْرُ النَّعَمِ». [بخاری و مسلم] [۲۰]

ترجمه: سهل بن سعد ساعدی (رض) می‌گوید: رسول‌اللهص روز "خیبر" فرمود: فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». مردم، شب را در حالی سپری کردند که به یکدیگر می‌گفتند: کدام‌یک از آنها پرچم را دریافت خواهد کرد. صبح که شد، مردم نزد رسول‌الله ص رفتند و هر یک از آنها آرزو داشت که پرچم به او واگذار شود. پیامبر ص فرمود: علی بن ابی‌طالب کجاست؟» گفتند: ای رسول‌خدا! چشمش درد می‌کند. فرمود: دنبالش بفرستید». علی س را آوردند. رسول‌الله ص از آب دهان خویش به چشمان علی مالید و علی س بلافاصله بهبود یافت؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آن‌گاه پیامبر ص پرچم را به او داد. علی س پرسید: آیا با آنان بجنگم تا آنکه مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: بدون عجله، به سوی آنها برو تا به منطقه‌ی آنان برسی؛ آن‌گاه آنان را به سوی اسلام فرابخوان و آنان را از حقوق الله متعال که در دین بر آنها واجب می‌شود، آگاه کن. به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را به‌وسیله‌ی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخ‌مو بهتر است».

[۱۹] صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۱۳۹۵، ۱۴۵۸)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۹؛ به نقل از معاذ س.[۲۰] صحیح بخاری در چند مورد، از جمله: (۲۹۴۲، ۴۲۱۰) و صحیح مسلم، ش: ۲۴۰۶.


موحد راستین بدون حساب وارد بهشت خواهد شد

الله أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ كَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِیفٗا وَلَمۡ یَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِینَ ١٢٠ [النحل: ۱۲۰]. بی‌گمان ابراهیم، خود یک امت فرمانبردار برای الله و (نیز) حنیف (و حق‌گرا) بود؛ و از مشرکان نبود».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِكُونَ ٥٩ [المؤمنون: ۵۹]. و آنان که به پروردگارشان شرک نمی‌ورزند».

حصین بن عبدالرحمن گوید: نزد سعید بن جبیر بودم که گفت: چه کسی از شما پاره‌ستاره‌ای را که دیشب سقوط کرد دیده است؟ گفتم: من دیده‌ام. البته من در حال ادای نماز نبودم؛ بلکه ه‌ای زهرآگین به من نیش زده بود. گفت: آن‌گاه چه کردی؟ گفتم: رقیه خواندم. [۱۰] پرسید: چرا این کار را کردی؟ گفتم: به‌خاطر حدیثی که از شعبی شنیده بودم. سوال کرد: چه حدیثی؟ پاسخ دادم: او از بریده بن حصیب نقل می‌کرد که [رسول‌الله ص فرمود]: رقیه خواندن جایز نیست مگر در دو مورد: در چشم زخم و در گزیدن گزندگان». [۱۱] سعید گفت: کار خوبی است که انسان چیزی را که شنیده، بدون کم و کاست بیان کند؛ ولی ما روایتی از ابن‌عباس ب داریم که رسول الله ص فرموده است: عُرضَت علیَّ الأمَم، فَرَأیْت النَّبِیَّ وَمعَه الرُّهیْطُ والنَّبِیَّ ومَعهُ الرَّجُل وَالرَّجُلان، وَالنَّبِیَّ ولیْسَ مَعهُ أحدٌ إذ رُفِعَ لِى سوادٌ عظیمٌ فظننتُ أَنَّهُمْ أُمَّتِی، فَقِیلَ لِى: هذا موسى وقومه ولكن انظر إلى الأفق فإذا سواد عظیم فقیل لى انظر إلى الأفق الآخر فإذا سواد عظیم فقیل لی: هَذه أُمَّتُك، ومعَهُمْ سبْعُونَ أَلْفاً یَدْخُلُونَ الْجَنَّة بِغَیْرِ حِسَابٍ ولا عَذَابٍ». ثُمَّ نَهَض فَدَخَلَ منْزِلَه، فَخَاض النَّاسُ فی أُولَئِكَ الَّذینَ یدْخُلُون الْجنَّةَ بِغَیْرِ حسابٍ وَلا عذاب، فَقَالَ بعْضهُم: فَلَعَلَّهُمْ الَّذینَ صَحِبُوا رسول‌اللَّه ص وقَال بعْضهُم: فَلعَلَّهُمْ الَّذینَ وُلِدُوا فی الإسْلام، فَلَمْ یُشْرِكُوا باللَّه شیئاً وذَكَروا أشْیاء فَخرجَ عَلَیْهمْ رسول اللَّه ص فَقال: مَا الَّذی تَخُوضونَ فِیه؟» فَأخْبَرُوهُ فَقال: هُمْ الَّذِینَ لا یرقُونَ، وَلا یَسْتَرْقُون، وَلاَ یَتَطیَّرُون، وَعَلَى ربِّهمْ یتَوكَّلُونَ». فقَامَ عُكَّاشةُ بنُ مُحْصِن فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ یجْعَلَنی مِنْهُم، فَقال: أنْت مِنْهُمْ». ثُمَّ قَام رَجُلٌ آخَرُ فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ یَجْعَلَنِی مِنْهُمْ فقال: سَبَقَكَ بِهَا عُكَّاشَةُ». [متفق علیه] [۱۲]

ترجمه: ابن‌عباس ب می‌گوید: رسول‌الله ص فرمود: امت‌ها به من نشان داده شدند؛ پیامبری دیدم که کم‌تر از ده نفر با او بودند و پیامبری مشاهده کردم که یک یا دو نفر همراهش بودند و پیامبری دیدم که هیچ‌کس با او نبود تا این‌که گروه بزرگی به من عرضه گردید. گمان کردم که امت من هستند. به من گفته شد: این‌ها، موسی و قومش هستند؛ به افق نگاه کن. نگاه کردم و جمعیت انبوهی دیدم. به من گفته شد: افق دیگر را بنگر. آن سوی افق نیز جمعیت انبوهی مشاهده کردم؛ به من گفتند: این، امت توست که هفتاد هزار نفر از آنها بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شوند». سپس رسول‌الله ص برخاست و به خانه‌اش رفت. آن‌گاه مردم درباره‌ی کسانی که بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شوند، به بحث و گفتگو پرداختند. برخی می‌گفتند: شاید آنها، اصحاب رسول‌الله ص باشند. و برخی دیگر می‌گفتند: شاید آنها، کسانی باشند که در دوران اسلام متولد شده‌اند و هیچ‌گاه به الله شرک نورزیده‌اند. رسول‌الله ص از خانه‌اش بیرون آمد و پرسید: درباره‌ی چه موضوعی، بگومگو دارید؟» لذا موضوع بگومگوی خود را با رسول‌خدا ص در میان گذاشتند. فرمود: آنها، کسانی هستند که "دَم و افسون" نمی‌خوانند و درخواست تعویذ (دم و افسون) نمی‌نمایند، فال نمی‌گیرند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند». عکاشه بن محصن س برخاست و گفت: از الله بخواهید که من، جزو آنها باشم. پیامبر ج فرمود: تو، جزو آنها هستی». مردی دیگر برخاست و گفت : از خدا بخواهید که من نیز جزو آنها باشم». فرمود: عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».

[۱۰] منظور از رُقْیه، خواندن دعای شرعی و دم کردن بر بدن است.[۱۱] روایت احمد و ابن‌ماجه از بریده بن حصیب اسلمی به‌صورت مرفوع؛ و نیز روایت احمد و ابوداود ترمذی از عمران بن حصین به صورت مرفوع؛ هیثمی گوید: رجال احمد، ثقه هستند.[۱۲] صحیح بخاری، ش: ۵۷۰۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲۰. گفتنی است که این، لفظ مسلم/ می‌باشد؛ چون در روایتی که بخاری/نقل کرده، لایرقون» نیامده و به جای آن، لایکتوون» آمده است؛ یعنی: از کسی نمی‌خواهند که آنها را داغ کند». لفظ مسلم، از لحاظ سند و متن، شاذ است.


آخرین جستجو ها

باران یعنی تو برگردی . . . آموزش کشتی نكات فنی راجع نرم افزار حسابداری مهران فروردین ستاره درخشان سلیاکتی Heidi's info upcirsimut mabibadab Zachary's receptions Jaime's site blazsiralan